ادامه بحث  نجاست دم قليل

ادامه بحث  نجاست دم قليل
ادامه نوشته

بررسي حكم دم قليل

بررسي حكم دم قليل

دوشنبه ۱۱/۷/۱۳۹۰

ادامه نوشته

علت مُلقّب شدن امام هشتم به "رضا" چه بود؟

این که برخی معتقدند چون مامون به ولایت عهدی آن حضرت راضی شد از این رو به ایشان رضا گفتند، این نسبت در روایات اسلامی رد شده است، بلکه امام کاظم علیه السلام؛ قبل از خلافت مامون، ایشان را رضا نامیدند. از سلیمان حفص مروزی نقل شده که امام کاظم علیه السلام فرزندش علی را رضا می‌نامید و می‌فرمود فرزندم رضا را صدا کنید و یا فرزندم رضا به من گفت. و زمانی که با حضرت رضا علیه السلام صحبت می‌کردند ایشان را با ابالحسن خطاب می‌فرمودند.(3)

ادامه نوشته

بخشش و کرامت امام رضا علیه السلام

میهمانى بر امام رضا علیه السلام وارد شده و پاره‌اى از شب را با او به گفتگو نشست كه چراغ دگرگون شد و مى‌خواست خاموش شود. میهمان براى ترمیم و اصلاح آن دست خود را پیش آورد تا آن را به حالت نخست باز گرداند كه امام رضا علیه السلام مانع شد و شخصاً آن را ترمیم و اصلاح كرد، آن گاه فرمود:

ما خاندان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم میهمانان خود را به كار نمى‌گیرم (بلكه مقدم آنها را گرامى داشته و از هیچ گونه ادب و نزاكتى نسبت به آنها دریغ نمى‌ورزیم.)

ادامه نوشته

بهتر از کیمیا

ادامه نوشته

سفرعجيب

ادامه نوشته

پيشينه امامت در خردسالي

ادامه نوشته

آیه اولوالامر

ادامه نوشته

آیه ولایت

ادامه نوشته

داستانهای جالب از زندگی امام رضا (ع)

راوى: ابو هاشم جعفرى به سخنان امام گوش مى‏دادم. هوا گرم بود و آفتاب ظهر، شدت گرما را بیش تر مى‏کرد. تشنگى تمام وجودم را فرا گرفته بود. شرم و حیاى حضور امام، مانع از آن شد که صحبتشان را قطع کنم و آب بخواهم. در هیمن موقع امام کلامش را قطع کرد و فرمودند: ـ «کمى آب بیاورید
خادم امام ظرفى آب آورد و به دست ایشان داد. امام، براى این که من، بدون خجالت،آب بخورم، اول خودشان مقدارى از آب را نوشیدند وبعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم.
نه! نمى‏شد. اصلا نمى‏توانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابى تشنگى‏ام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضاى آب کنم. این بار هم امام نگاهى به چهره‏ام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمى آرد و شکر و آب بیاورید

ادامه نوشته

داستانهايي از کودکي امام حسن و امام حسين (عليه السلام)

ادامه نوشته

ادامه بحث اثبات اطلاق از موثقه عمار

یک شنبه ۱۰/۷/۱۳۹۰
ادامه نوشته

خاطره ای خواندنی از مرحوم علامه امینی ( رضوان الله تعالی علیه )

 
ادامه نوشته

خاطرات خواندنی از مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (رضوان الله تعالی علیه)

ادامه نوشته

ادامه بحث اطلاق نجاست دم

ادامه بحث اطلاق نجاست دم

شنبه ۹/۷/۱۳۹۰

ادامه نوشته

بدست آوردن اطلاق در باب دماء از روایات

بدست آوردن اطلاق در باب دماء از روایات

سه شنبه ۵/۷/۱۳۹۰

ادامه نوشته

شیشه نگاه

شیشه نگاه
ادامه نوشته

خراش عشق

خراش عشق
ادامه نوشته

5 صفت مداد

5 صفت مداد
ادامه نوشته

اتفاقات ناگهاني زندگي

اتفاقات ناگهاني زندگي
ادامه نوشته

اميد

اميد
ادامه نوشته

ارزش یک انسان

ارزش یک انسان
ادامه نوشته

آهنگر

آهنگر
ادامه نوشته

عارف و شاهزاده

عارف و شاهزاده
ادامه نوشته

تغيير نگرش

تغيير نگرش و زاويه ديد در زندگي

ادامه نوشته

احكام دما بعد از اقسام دما

احكام دما بعد از اقسام دما

دوشنبه ۴/۷/۱۳۹۰

ادامه نوشته

مقدمه :

((اصل‌ اولی)) در سنجش‌ رابطه‌ بین‌ دو شخص، «عدم‌ سلطه» است، یعنی‌ در مقام‌ ثبوت، او‌لاً‌ و بالذ‌ات‌ هیچ‌ کس‌ بر هیچ‌کس، حق‌ سلطه‌ ندارد، هیچ‌ فرد و جمعی‌ بر فرد یا جمعی‌ دیگر حق‌ ولایت‌ و حکومت‌ ندارد، همة‌ انسانها از یکدیگر مستقلند و با هم‌ برابر، مگر دلیلی‌ برای‌ استثنأ از این‌ قاعده‌ و تأسیس‌ اصل‌ ثانوی اقامه‌ شود، زیرا خروج‌ از اصل‌ اولی، دلیل‌ می‌خواهد.

در قبال‌ پاسخ‌ به‌ این‌ پرسش‌ که‌ «مجوز خروج‌ از اصل‌ اولی‌ چیست؟» دو رهیافت‌ کلی‌ وجود دارد و از این‌ بحث‌ به‌ مسأله‌ «منشأ مشروعیت» تعبیر می‌شود.
عده‌ای‌ می‌گویند:انسان، خودبنیاد است‌ و خردورزی‌ و مصلحت‌اندیشی‌ در تدبیر و تنسیق‌ حیات‌ جمعی، ما را به‌ «ولایت‌ مشاع‌ بشری» رهنمون‌ است؛ یعنی‌ مجموع‌ آحاد بشر به‌ نحو «مجموعی» و «با هم»، دارای‌ ولایت‌اند و این‌ ولایت‌ مشاع‌ که‌ به‌صورت‌ اراده‌ی‌ جمعی‌ و آرای‌ توده‌ای، ابراز می‌شود می‌تواند منشأ و مجوز احاله‌ و انتقال‌ سلطه‌ و ولایت‌ به‌ یک‌ فرد یا گروه‌ باشد.

دیدگاه‌ دیگری‌ می‌گوید:چون‌ حق‌ تعالی، خالق‌ هستی‌ و انسان‌ است‌ پس‌ مالک‌ او نیز هموست‌ و چون‌ او مالک‌ است‌ پس‌ تنها او نیز مَلِک‌ است‌ و حق‌ سلطة‌ مشروع‌ منحصر در حضرت‌ او است‌ و اوست‌ که‌ می‌تواند حق‌ سلطه‌ را به‌ کسانی‌ اعطا و احاله‌ کند، از این‌رو اصل‌ اولی‌ تنها به‌ اذن‌ الهی قابل‌ نقض‌ است‌ و احراز صدور چنین‌ اذنی‌ و نیز تعیین‌ مصداق‌ کس‌ یا کسانی‌ که‌ این‌ حق‌ بدانها محول‌ شده‌ نیازمند دلیل‌ است. براساس‌ یک‌ سلسله‌ ادله، وضعیت‌ ثانوی، قابل‌ طرح‌ و اثبات‌ است‌ و برخی‌ انسانها با صفات‌ صلاحیت‌ها و در شرایطی، حق‌ ولایت‌ بر دیگر انسانها را احراز توانند کرد. از این‌رو منشأیت‌ منحصر و صرف‌ اراده‌ بشر برای‌ ولایت‌ و حق‌ تدبیر و تصرف، با نگاه‌ و نگرش‌ خدامدار، سازگار نیست‌ و برابر این‌ منظر، بشر نمی‌تواند به‌ دیگری، اعطای‌ ولایت‌ کند. چه‌ آنکه‌ قضیه‌ منتفی‌ به‌ انتفای‌ موضوع‌ است. 

و باز بر اساس اعتقادات ديني، خداوند مي تواند اين ولايت را به كس ديگري هم افاضه كند؛ يعني به او نيز چنين حقي را بدهد كه بر بندگان و مخلوقات ديگر ولايت داشته باشد؛ اما اين كه خداوند به چه كسي اين ولايت را اعطا مي كند، مستلزم دليل قطعي است و بدون دليل نمي توان پذيرفت كه كسي از ناحيه ي خداوند حق دارد بر ديگران ولايت داشته باشد. آن چه كه دليل قطعي بر آن داريم، ولايت نبي اكرم و ائمه ي اطهار عليهم السلام است؛ يعني يقيناً و قطعاً، هم به دليل عقلي و هم به دليل نقلي، پيامبر و ائمه ي معصومين عليهم السلام افرادي هستند كه خداوند ولايتي را كه خود، اصالتاً و بالذات داراست، به ايشان هم عنايت فرموده است.
امّا اين كه محدوده ي ولايت تا چه حدي است و از كجا مي توان فهميد كه ولايت اعطا شده به پيامبر و ائمه و يا حتّي افراد ديگر، محدود است يا مطلق، بايد رجوع كرد به دليلي كه طبق آن دليل، اصل ولايت اثبات مي شود؛ يعني همان دليلي كه بيان مي كند چه كسي ولايت دارد و ولايت به چه كسي اعطا شده است، همان دليل و يا ادله ي ديگر، محدوده ي ولايت را مشخص مي كند. اگر قرار باشد ولايت مقيّده باشد، با دليل بيان مي شود؛ مثلاً دليل داريم كه پدر و جد پدري بر فرزند ولايت دارد و محدوده ي ولايت هم مشخص شده است؛ هم چنين ولايتي كه براي حاكم شرع يا ولايتي كه براي وَلي طفل صغير و يا شخص مجنون بيان شده است، محدوده ي آن را هم مشخص كرده است. و اگر در جايي ولايت وجود نداشته است، استثنا شده و مشخص شده كه در اين مورد ولايت وجود ندارد.
در خصوص ائمه ي پيامبر و اطهارعليهم السلام، ادله اي كه ولايت را اثبات مي كنند كاملاً مطلقند و بيان نكرده اند كه ولايت در چه زمينه اي وجود ندارد بلكه مطلق گفته اند كه ايشان بر بندگان و مخلوقات ديگر خداوند ولايت دارند.
بنابراين، چون دليلي وجود ندارد كه ايشان در زمينه ي خاصّي ولايت ندارند پس مشخص مي شود كه ولايت اين بزرگواران مطلقه است و محدود و مقيد به چيزي نيست؛ به عنوان مثال به اين آيه ي شريفه دقت فرمائيد: "و ما كان لِمومنٍ و لا مؤمنة اذا قضي اللَّه و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم" هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارند هنگامي كه خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند با آن مخالفت نمايند.
دقت كنيد كه در اين آيه نمي فرمايد امري را لازم بدانند كه از امور عبادي يا اجتماعي يا اخلاقي و يا... باشد بلكه مطلق است؛ يعني در هر زمينه اي پيامبر و خداوند براي كسي تصميمي بگيرند، او حق مخالفت ندارد و اين يعني ولايت مطلقه. يا اين كه قرآن كريم فرموده است: "النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم"؛ پيامبر از خود مردم بر خودشان بيش تر ولايت دارد. اين ولايت مطلق است و دليل بر تقييد آن ذكر نشده است.
هم چنين است مسئله ي ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمودند: "من كنت مولاه فهذا علي مولاه"؛ يعني هر كسي من مولاي اويم و بر او ولايت دارم، علي هم مولاي اوست و بر او ولايت دارد. حضرت نفرمودند ولايت علي عليه السلام مقيد است يا در زمينه ي خاصّي من ولايت دارم ولي علي عليه السلام ندارد.
پس هم اصل ولايت بايد با دليل قطعي ثابت شود و هم محدوده ي آن كه در موارد سؤال شده، به نمونه هايي از ادله ي ولايت و مطلقه بودن ولايت اشاره شد. بنا بر اين، اثبات ولايت، اطلاق آن را به همراه دارد و تقييد و محدود ساختن آن نيازمند دليل است. اگر دليلي بر محدود بودن ولايت وجود داشته باشد، به همان اندازه محدود مي شود كه در اين جا وجود ندارد.

حکایت شیخ محمد سریره

حکایت شیخ محمد سریره
ادامه نوشته

سیره امیرالمؤمنین امام علی  ( علیه السلام )  در تربیت فرزند

سیره امیرالمؤمنین امام علی  ( علیه السلام )  در تربیت فرزند
ادامه نوشته

حضرت امیر المومنین علی ابن ابیطالب

حضرت امیرالمومنین علی ابن ابیطالب
ادامه نوشته