بررسي حكم دم قليل
دوشنبه ۱۱/۷/۱۳۹۰
علت مُلقّب شدن امام هشتم به "رضا" چه بود؟
بخشش و کرامت امام رضا علیه السلام
ما خاندان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم میهمانان خود را به كار نمىگیرم (بلكه مقدم آنها را گرامى داشته و از هیچ گونه ادب و نزاكتى نسبت به آنها دریغ نمىورزیم.)
بهتر از کیمیا
پيشينه امامت در خردسالي
آیه اولوالامر
داستانهای جالب از زندگی امام رضا (ع)
خادم امام ظرفى آب آورد و به دست ایشان داد. امام، براى این که من، بدون خجالت،آب بخورم، اول خودشان مقدارى از آب را نوشیدند وبعد ظرف را به طرف من دراز کردند. من هم ظرف آب را گرفتم و نوشیدم.
نه! نمىشد. اصلا نمىتوانستم تحمل کنم. انگار آب هم نتوانسته بود درست و حسابى تشنگىام را از بین ببرد. تازه، بعد از یک بار آب خوردن درست نبود که دوباره تقاضاى آب کنم. این بار هم امام نگاهى به چهرهام کردند و حرفش را نیمه تمام گذاشت: «کمى آرد و شکر و آب بیاورید.»
داستانهايي از کودکي امام حسن و امام حسين (عليه السلام)
ادامه بحث اثبات اطلاق از موثقه عمار
خاطره ای خواندنی از مرحوم علامه امینی ( رضوان الله تعالی علیه )
خاطرات خواندنی از مرحوم آیت الله مرعشی نجفی (رضوان الله تعالی علیه)
ادامه بحث اطلاق نجاست دم
شنبه ۹/۷/۱۳۹۰
بدست آوردن اطلاق در باب دماء از روایات
سه شنبه ۵/۷/۱۳۹۰
شیشه نگاه
5 صفت مداد
اتفاقات ناگهاني زندگي
ارزش یک انسان
عارف و شاهزاده
تغيير نگرش
احكام دما بعد از اقسام دما
دوشنبه ۴/۷/۱۳۹۰
مقدمه :
((اصل اولی)) در سنجش رابطه بین دو شخص، «عدم سلطه» است، یعنی در مقام ثبوت، اولاً و بالذات هیچ کس بر هیچکس، حق سلطه ندارد، هیچ فرد و جمعی بر فرد یا جمعی دیگر حق ولایت و حکومت ندارد، همة انسانها از یکدیگر مستقلند و با هم برابر، مگر دلیلی برای استثنأ از این قاعده و تأسیس اصل ثانوی اقامه شود، زیرا خروج از اصل اولی، دلیل میخواهد.
در قبال پاسخ به این پرسش که «مجوز خروج از اصل اولی چیست؟» دو رهیافت کلی وجود دارد و از این بحث به مسأله «منشأ مشروعیت» تعبیر میشود.
عدهای میگویند:انسان، خودبنیاد است و خردورزی و مصلحتاندیشی در تدبیر و تنسیق حیات جمعی، ما را به «ولایت مشاع بشری» رهنمون است؛ یعنی مجموع آحاد بشر به نحو «مجموعی» و «با هم»، دارای ولایتاند و این ولایت مشاع که بهصورت ارادهی جمعی و آرای تودهای، ابراز میشود میتواند منشأ و مجوز احاله و انتقال سلطه و ولایت به یک فرد یا گروه باشد.
دیدگاه دیگری میگوید:چون حق تعالی، خالق هستی و انسان است پس مالک او نیز هموست و چون او مالک است پس تنها او نیز مَلِک است و حق سلطة مشروع منحصر در حضرت او است و اوست که میتواند حق سلطه را به کسانی اعطا و احاله کند، از اینرو اصل اولی تنها به اذن الهی قابل نقض است و احراز صدور چنین اذنی و نیز تعیین مصداق کس یا کسانی که این حق بدانها محول شده نیازمند دلیل است. براساس یک سلسله ادله، وضعیت ثانوی، قابل طرح و اثبات است و برخی انسانها با صفات صلاحیتها و در شرایطی، حق ولایت بر دیگر انسانها را احراز توانند کرد. از اینرو منشأیت منحصر و صرف اراده بشر برای ولایت و حق تدبیر و تصرف، با نگاه و نگرش خدامدار، سازگار نیست و برابر این منظر، بشر نمیتواند به دیگری، اعطای ولایت کند. چه آنکه قضیه منتفی به انتفای موضوع است.
و باز بر اساس اعتقادات ديني، خداوند مي تواند اين ولايت را به كس ديگري هم افاضه كند؛ يعني به او نيز چنين حقي را بدهد كه بر بندگان و مخلوقات ديگر ولايت داشته باشد؛ اما اين كه خداوند به چه كسي اين ولايت را اعطا مي كند، مستلزم دليل قطعي است و بدون دليل نمي توان پذيرفت كه كسي از ناحيه ي خداوند حق دارد بر ديگران ولايت داشته باشد. آن چه كه دليل قطعي بر آن داريم، ولايت نبي اكرم و ائمه ي اطهار عليهم السلام است؛ يعني يقيناً و قطعاً، هم به دليل عقلي و هم به دليل نقلي، پيامبر و ائمه ي معصومين عليهم السلام افرادي هستند كه خداوند ولايتي را كه خود، اصالتاً و بالذات داراست، به ايشان هم عنايت فرموده است.
امّا اين كه محدوده ي ولايت تا چه حدي است و از كجا مي توان فهميد كه ولايت اعطا شده به پيامبر و ائمه و يا حتّي افراد ديگر، محدود است يا مطلق، بايد رجوع كرد به دليلي كه طبق آن دليل، اصل ولايت اثبات مي شود؛ يعني همان دليلي كه بيان مي كند چه كسي ولايت دارد و ولايت به چه كسي اعطا شده است، همان دليل و يا ادله ي ديگر، محدوده ي ولايت را مشخص مي كند. اگر قرار باشد ولايت مقيّده باشد، با دليل بيان مي شود؛ مثلاً دليل داريم كه پدر و جد پدري بر فرزند ولايت دارد و محدوده ي ولايت هم مشخص شده است؛ هم چنين ولايتي كه براي حاكم شرع يا ولايتي كه براي وَلي طفل صغير و يا شخص مجنون بيان شده است، محدوده ي آن را هم مشخص كرده است. و اگر در جايي ولايت وجود نداشته است، استثنا شده و مشخص شده كه در اين مورد ولايت وجود ندارد.
در خصوص ائمه ي پيامبر و اطهارعليهم السلام، ادله اي كه ولايت را اثبات مي كنند كاملاً مطلقند و بيان نكرده اند كه ولايت در چه زمينه اي وجود ندارد بلكه مطلق گفته اند كه ايشان بر بندگان و مخلوقات ديگر خداوند ولايت دارند.
بنابراين، چون دليلي وجود ندارد كه ايشان در زمينه ي خاصّي ولايت ندارند پس مشخص مي شود كه ولايت اين بزرگواران مطلقه است و محدود و مقيد به چيزي نيست؛ به عنوان مثال به اين آيه ي شريفه دقت فرمائيد: "و ما كان لِمومنٍ و لا مؤمنة اذا قضي اللَّه و رسوله امراً ان يكون لهم الخيرة من امرهم" هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارند هنگامي كه خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند با آن مخالفت نمايند.
دقت كنيد كه در اين آيه نمي فرمايد امري را لازم بدانند كه از امور عبادي يا اجتماعي يا اخلاقي و يا... باشد بلكه مطلق است؛ يعني در هر زمينه اي پيامبر و خداوند براي كسي تصميمي بگيرند، او حق مخالفت ندارد و اين يعني ولايت مطلقه. يا اين كه قرآن كريم فرموده است: "النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم"؛ پيامبر از خود مردم بر خودشان بيش تر ولايت دارد. اين ولايت مطلق است و دليل بر تقييد آن ذكر نشده است.
هم چنين است مسئله ي ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام كه پيامبرصلي الله عليه وآله فرمودند: "من كنت مولاه فهذا علي مولاه"؛ يعني هر كسي من مولاي اويم و بر او ولايت دارم، علي هم مولاي اوست و بر او ولايت دارد. حضرت نفرمودند ولايت علي عليه السلام مقيد است يا در زمينه ي خاصّي من ولايت دارم ولي علي عليه السلام ندارد.
پس هم اصل ولايت بايد با دليل قطعي ثابت شود و هم محدوده ي آن كه در موارد سؤال شده، به نمونه هايي از ادله ي ولايت و مطلقه بودن ولايت اشاره شد. بنا بر اين، اثبات ولايت، اطلاق آن را به همراه دارد و تقييد و محدود ساختن آن نيازمند دليل است. اگر دليلي بر محدود بودن ولايت وجود داشته باشد، به همان اندازه محدود مي شود كه در اين جا وجود ندارد.