حکایاتی از استاذ الفقها آیه الله بروجردی رحمه الله علیه
جواب امام حسین علیه السلام به جوان
شاکله علمای حقیقی شیعه
مرحوم آیت الله سید محمدهادی میلانی(ره) دچار بیماری معده شدند و پروفسور برلون را از اروپا برای جراحی ایشان آوردند و پس از یک عمل سه ساعته و زمانی که ایشان در حال به هوش آمدن بودند، به مترجم دستور داد تمام کلماتی که ایشان در حین به هوش آمدن میگویند را برایش ترجمه کند، مرحوم میلانی در آن لحظات فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکردند و پس از این مساله پروفسور برلون، گفت؛ کلمه شهادتین را به من بیاموزید؛ زیرا از این لحظه میخواهم روی به اسلام بیاورم و پیرو مکتب این روحانی باشم؛ وقتی دلیل این کار را جویا شدند، پروفسور برلون گفت؛ تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، در حالت به هوش آمدن است و بنده دیدم که این آقا، تمام وجودش محو خدا بود، در آن لحظه به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش در همین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم و دیدم که او ترانههای کوچه بازاری جوانان آن روزگار را زمزمه میکند، در آن لحظه بود که فهمیدم حقیقت، نزد کدام مکتب است و بعد از آن هم وصیت کرد که وی را در شهری که مرحوم میلانی را در آن دفن کرده اند به خاک بسپارند که هم این که قبر این پروفسور مسلمان شده در خواجه ربیع، محل مراجعه مردم و افرادی است که حقیقت اسلام را باور
به انچه ماندنی است دل ببنیدید تا آسوده باشید
همه ما میخواهیم اهل نشاط و سرور باشیم.گروهی میگویند خوشحالی مستمر در دنیا ممکن نیست،زیرا دنیا پیچیده به درد و رنج است:(دار بالبلاء محفوفه،نهج البلاغه خ 226) این سخن حق است ،اما آیا میشود انسان در جهانی که پیچیده به درد ...و رنج است آسوده باشد؟عارفان میگویند:آری ،آسودگی در جهان پر آشوب ممکن است.حال چگونه زندگی کنیم که در دنیا آسوده باشیم؟جواب:به آنچه ماندنی است ، دل ببندیم.
توضیح این که:ما همواره به بسیاری از چیزها دل میبندیم،به آنچه نداریم علاقه پیدا میکنیم و با از دست دادن آنچه داریم می رنجیم،چون شناخت ما ناقص و قدرت انتخاب و دوست یابی ما ضعیف است ، همیشه در رنج هستیم. آنچه ماندنی است ، باید مطلوب و محبوب ما باشد.از این رو قرآن کریم میفرماید:اولیای الهی،نه ترسی دارند و نه اندوهی(الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون یونس 62) چون چیزی که محبوب اینهاست از بین رفتنی نیست و چیزی که از بین رفتنی است، محبوبشان نیست.(مراحل اخلاق در قرآن/ص144/آیت الله جوادی آملی)
آخوندی با دختر فراری در یک اتاق
مينويسند:بين زنان حرمسراي اميري نزاع سختي در گرفت،دختر زیبا چهره امير که سخت رنجيده خاطر شده بود نزديک غروب آفتاب از قصر خارج شد.آن زمان اول غروب خيابان و بازار بسته ميشد و همه مردم به خانه ميرفتند دختر وارد بازار خل...وت اصفهان شد،در ميان بازار مدرسه اي بود که دانشجويان علوم ديني در آن درس ميخواندند،دختر وارد مدرسه شد به اطاقي که يک دانشجو در آن درس ميخواند وارد گشت،دانشجوي جوان که از ديدن دختر جوان و پناهنده شدنش به گوشه اتاق تعجب کرده بود ميخواست او را محاکمه کند،که دختر به او گفت من از خانواده اي زورمندم اگر از ورود من ممانعت کني برايت گرفتاري سختي فراهم ميشود و طلبه جوان سکوت کرد،دختر شام طلبيد دانشجوي جوان گفت چيزي جز نان خشک و ماست نداريم چنانچه بتواني باين سفره ناچيز قناعت کني برايت فراهم کنم دختر همان غذا را خورد و با کمال اطمينان به بستر راحت رفت.امير که از غيبت طولاني دختر خود نگران شده بود دستور داد تمام مامورین به جست و جو برخاسته و هرچه زودتر او را بیابند ولی هرچه بیشتر گشتند کمتر یافتند. صبح که شد،دختر نماز به جای آورد و ماندن تا صبح را برای ادب کردن اهل حرم کافی دانست و به عمارت برگشت خبر آمدنش در سراسر کاخ پیچید امیر از محل اختفایش پرسید پس آن که معلوم شد دیشب را کجا گذرانده، به مدرسه رفتند و دانشجوی جوان را دستگیر کردند و به دربار آوردند امیر از او سوالاتی پرسید:دخترم دیشب در اتاق شما بود؟، آری، از غذای تو خورد؟،بله به نان و ماست من قناعت کرد،در اتاقت خوابید؟،آری،چند دست رخت خواب داشتی؟یک دست،خودت چه کردی؟تا صبح بیدار بودم،شب را تا به صبح بی تفاوت گذراندی؟نه، در حالیکه دخترم در اختیار تو بود و امکان غلبه بر او را داشتی چه کردی؟تا صبح با هوای نفس مبارزه کردم ، چگونه؟ به نوبت انگشتان خود را روی شعله سوزان شمع میگرفتم و از سوختن پوست دست به یاد عذاب بی نهایت حق میافتادم بدین وسیله شهوتم را خاموش میکردم،سپس انگشتان مجروح خود را در برابر امیر گرفت و گفت ببین، امیر باورش نیامد دستور به پیگیری سلامت دختر داد ، خبر سلامتی را به امیر دادند ، خاصان درگاه را طلبید در حضور آن ها پرسید نامت چیست؟ گفت محمد باقر، تاکنون ازدواج کرده ای؟نه،مهمان دیشب را به همسری می پذیری؟تا خدا چه خواهد امیر میل دختر را جویا شد جواب داد امر پدر برایم قابل پذیرش است و به عقد او در آمد از آن پس محمد باقر به میرداماد لقب گرفت همان عالم نامدار و دانشمند فرزانه (نظام تربيت در اسلام، ص 64 و 65/شیخ حسین انصاریان- با تصرف و تلخیص)
امام جماعت به الاغ احتیاج دارد
عالم کامل جناب حاج سید هاشم امام جماعت مسجد سردزدک نقل میکنند که: روزی پدرم در این مسجد میخواستند نماز جماعت بخوانند و من هم جزء جماعت بودم ،ناگاه مردی دهاتی وارد شد و از صفوف جماعت عبور کرد تا صف ا...ول پشت سر پدرم قرار گرفت.مؤمنین از اینکه یک نفر دهاتی در محلی که باید جای اهل فضل باشد قرار گرفته سخت ناراحت شدند، او اعتنایی نکرد ، نماز جماعت تشکیل شد ، مرد دهاتی در رکعت دوم در حالت قنوت قصد فرادی کرد و نمازش را تمام کرد،همانجا نشست و سفره ای که به همراه داشت باز نمود و شروع به خوردن نان کرد ، چون نماز تمام شد مردم از هر طرف به او انتقاد کردند و اعتراض نمودند و او هیچ نمیگفت،پدرم متوجه مردم شد گفت چه خبر است،گفتند امروز این مرد دهاتی جاهل به مسأله آمده صف اول پشت سر شما اقتداء کرده آنگاه وسط نماز قصد فرادی کرده و بعد نان هم میخورد.پدرم به آن شخص گفت چرا چنین کردی در جواب گفت سبب آن را آهسته به خودت بگویم یا در جمع بگویم پدرم گفت در جمع بگو ،گفت:من وارد مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت بهره ببرم،چون اقتداء کردم اواسط حمد دیدم شما از نماز بیرون رفتید و در این خیال واقع شدید ، من پیر شده ام و از آمدن به مسجد عاجزم الاغی لازم دارم به میدان الاغ فروش ها رفتید و خری را انتخاب کردید،در رکعت دوم در خیال تدارک خوراک الاغ و تعیین جای او بودید ، که دیدم بیش از این سزاوار نیست و نمیتوانم با شما باشم و نماز خود را تمام کردم ،این را گفت و سفره اش را پیچید و رفت. پدرم بر سر خود زد و ناله نمود و گفت این مرد بزرگی است او را بیابید که مرا به او حاجتی است مردم رفتند ولی هرچه گشتند،دیگر مرد را نیافتند.
(داستان های شگفت/ص 116و117/آیت الله دستغیب-با تصرف و تلخیص)
سه دقیقه به یاد خدا باش،
شخصی به منزل آیت الله حاج میرزا عبدالعلی تهرانی(رحمه الله) رفته بود از ایشان تقاضای موعظه کرد، ایشان فرمودند: روزی سه دقیقه به یاد خدا باش، بعد از لحظاتی فرمودند: اگر دو دقیقه هم شد عیبی... ندارد.
به جّد که فرمایش آیت الله مجتهدی متین است،چون ممکن است نماز شب هم بخوانیم ولی به یاد خدا نباشیم ،چه خوب است در طول شبانه روز لحظاتی هرچند کوتاه را برای خود قرار داده،و فقط با خدای خود خلوت کرده، و درد و دل کنیم
تولد علام محمد باقر مجلسی
درباره ولادت «علامه محمد باقر مجلسی» آوردهاند:
عالمی بزرگوار از اهل خراسان که با «علامه محمدتقی مجلسی» رفاقت داشت به زیارت عتبات عالیات مشرف شد. وی در اثناء بازگشت از عراق، در خواب دید که:
وارد خانهای شد که پیامبر(ص) و دوازده امام معصوم(ع) همگی به ترتیب نشستهاند و بعد از امام دوازدهم(عج)، عالمی خراسانی نشسته است. در این موقع، علامه محمدتقی مجلسی وارد شد و شیشه گلابی آورد و پیامبر(ص) و امامان(ع) از آن گلاب استفاده کردند و به عالم خراسانی نیز گلاب دادند. آنگاه علامه مجلسی رفت و قنداقهای را به دست گرفت و به خدمت رسول خدا آورد و عرض کرد: «برای این طفل دعا کنید تا خداوند عالم او را مروج دین گرداند». حضرت رسول(ص) هم آن قنداقه را گرفتند و دعا فرمودند. بعد از آن، پیامبر(ص) قنداقه را به دست علی(ع) داد و فرمود: «برای او دعا کن». آن حضرت نیز قنداقه را به دست گرفته و دعا کردند. پس از آن به دست یکیک امامان داده و همه آن انوار الهی دعا کردند. در آخر حضرت صاحب الامر(عج) آن را پس از دعا به دست آن عالم خراسانی داده و او نیز دعا کرد.
چون عالم خراسانی از خواب بیدار شد، به طرف اصفهان حرکت کرده و بر علامه محمدتقی مجلسی وارد شد. در آن موقع علامه شیشه گلابی آورد و آن عالم استفاده کرد. وی سپس به داخل رفت و قنداقهای را آورد و به دست آن عالم داد و فرمود: «این کودک امروز متولد شده؛ شما برای او دعایی بنمایید».
آن عالم خراسانی خواب خود را به یاد آورد و برای پدر علامه مجلسی تعریف نمود.
آن قنداقه، نوزادی به نام محمدباقر بود که بعدها «علامه محمدباقر مجلسی» شد و با زحمات بسیار علوم و احادیث اهلبیت(ع) را زنده نگه داشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
منبع: داستانهایی از زندگی علماء، تألیف محمدتقی صرفی، دفتر نشر برگزیده، قم. (با تصرف و ویرایش)
آیه الله بروجردی و شاه عربستان
شاه عربستان در سفری که به ایران آمده بود و برای مرحوم آیتالله بروجردی هدایایی فرستاد و سپس درخواست ملاقات با معظمله را داشت.
مرحوم آیتالله بروجردی به جز چند جلد قرآن و مقداری از پرده كعبه، بقیه هدایا را بازگردانند و در خصوص وقت ملاقات نیز موافقت نكردند.
عدهای علت رد ملاقات را پرسیدند، مرحوم آیتالله بروجردی فرمودند: " اگر شاه عربستان به قم بیاید و به زیارت حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ نرود، توهین به آن حضرت است و من به هیچ وجه تحمل آن را ندارم
گوشه هایی از زندگی آخوند هراتی خراسانی
خودش را کتک زد تا مادرش توبه کنه
از «مرحوم آية الله حاج شيخ غلامرضا يزدى» نقل شده است که:
مادرش از کسی غیبت کرده بود. ایشان به مادرش مى گويد: «توبه كن» ؛ ولی مادر توجه نمىكند. آن مرد بزرگ شروع مىكند به زدن خود، و به مادر مىگويد: «تا توبه نكنى همينطور خودم را میزنم!» مادر که این وضع را میبیند دلش به حال او مىسوزد و برای اینکه وی بیشتر از این خودش را نزند توبه مىکند.
در اینجا این سؤال پیش میآید که: چرا حاج شیخ از مادر تقاضاى توبه كرد؟ و چه چيز او را وادار نمود كه خودش را بزند تا مادرش توبه كند؟!
پاسخ این است که: چون آن عالِم ربانی به مرحله يقين نسبت به خدا و اولياء او و نیز روز حساب و قيامت رسيده بود گويا مىدید که مادرش را به خاطر مخالفت با دستور الهى در جهنم عذاب ميكنند. محبت زياد او به مادر، او را اين چنين منقلب مىكند که برای نجات او از آتش جهنم به آن روش متوسل شود.
نتیجه دیگری که از این داستان میگیریم این است که چون در هر لحظهاى مرگ براى افراد امكانپذير است و ممکن است هر آن، فرشته مرگ ما را دریابد، شخص عاقل بايد آنچه دوست دارد كه در وقت ملاقات مرگ دارا باشد و با آن حالت به ملاقات خداوند مهربان رود نصبالعين خویش قرار دهد و آن را كسب كند؛ و نیز آنچه دوست ندارد که خداوند وی را با آن ببیند، هر چه زودتر با توبه و کفاره، از خود دور کند.
بیستم ذی الحجه، مصادف است با سالروز درگذشت آیت الله محمد کاظم خراسانی، ملقب به آخوند خراسانی در سال 1329 هجری قمری. رهبر نهضت مشروطه و فقیهی دانشمند که بزرگانی چون سید حسن مدرس، شیخ عبدالکریم حائری، حاج آقا حسین بروجردى و ... در مکتب وی تربیت یافتند.

تشرف آیه الله مرعشی نجفی
تشرف آیه الله مرعشی به محضر امام زمان عج الله تعالی فرجه

حاج آقاسید مهدی قوام و زن فاحشه روسپی
از بند کفش علامه تا حضرت عباس
از بند کفش علامه تا حضرت عباس


