19. رهبانيت
از زمان حواريون تا كنون ، برخى مسيحيان به تقليد از مسيح تجرد و زهد را شيوه زندگى خود قرار داده اند. عيسى هرگز ازدواج نكرد و تعليم داد كه افرادى به خاطر ملكوت خدا مجرد به سر خواهند برد(متى 12: 19 ). البته بيشتر رسولان ، از جمله پطرس ، ازدواج كرده بودند، ولى پولس مجرد مى زيست و وضع او نادر بود. تجرد در آغاز با عقيده به بازگشت قريب الوقوع عيسى و فرارسيدن روز پايانى ارتباط داشت . با گذشت زمان و روشن شدن اينكه بازگشت عيسى نزديك نيست ، برخى مسيحيان ، به نشانه حيات جديدى كه بايد در مسيح ايجاد كرد و به نشانه رابط جديد در جامعه مسيحيت - روابطى كه نه بر قرابت جسمانى ، بلكه بر ايمان به خدا استوار بود - تجرد را برگزيدند.
بايد ياد آور شد كه از همان روزگار حواريون ، زندگى زناشويى از ديدگاه مسيحيان را طبيعى پيروى از مسيح و. اداى شهادت به تعاليم او بود. پيوسته در طول تاريخ مسيحيت ، تجرد يك شيوه استثنايى براى افرادى محدود از مسيحيان تلقى شده است كه احساس مى كنند به طور خاص ‍ دعوت شده اند تا حيات ايمانى خود را به آن شيوه ادامه دهند. هنگامى كه در قرون نخستين ، طوفان آزارهاى سخت بر مسيحيان وزيدن گرفت آنان براى پيروى از انجيل در ميان آن خطرهاى بزرگ گروه كوچكى با روابط تنگاتنك پديد آوردند. هنگامى كه در زمان قسطنطين مسيحيت دين فرمانروايان شد و بيشتر شهروندان مسيحيت را پذيرفتند، سطح ديندارى مردم به طور طبيعى پايين آمد و بسيار از مسيحيان به گونه اى زيست مى كردند كه با تعاليم مسيح و شيوه زندگى او شباهتى نداشت . اين دگرگونى وضع اجتماعى حركت به سوى رهبانيت در صحرا را در پى داشت البته روشن است كه يهوديان پيش از مسيحيان به اين كار اقدام كرده بودند و همان طور كه در بخش يهوديت گذشت ، گروههايى به نام اسنى قبل از ميلاد، ديرهايى را نزديك قمران در كرانه بحرالميت تاءسيس كرده بودند. اين گروهها عقيده داشتند كه جامعه دنيوى به گونه اى با شر آلوده شده است كه دست يافتن به نجات در آن ممكن نيست و در تلاش براى دور نگه داشتن اعضاى خود از ابتلاى به گناه و فساد جامعه به زندگى در صحرا، پناه بردند.
در قرنهاى سوم و چهارم ، برخى مسيحيان همان مسلك را پيمودند و شهرهايى ، مانند اسكندريه و انطاكيه را رها كردند و زندگى زاهدانه در بيابان را برگزيدند تا در گوشه تنهايى به دعا و راز و نياز بپردازند. به محض آنكه شهرت يكى از راهبان مقدس مقيم در صحرا بالا مى گرفت ، مردم گروه گروه براى ارشاد و نصيحت و گذراندن اوقاتى در عبادت و در كنار او، به زيارت وى مى رفتند. برخى از اين زائران نزد وى مى ماندند و شيوه زندگى او را بر مى گزيدند. بدين گونه ، نخستين دسته هاى رهبانى كه داراى زندگى مشترك بودند، در اطراف صومعه هاى ناسكان و گوشه گيران گرد آمدند.
اين پديده نخست در بيابان مصر مشاهده شد و به زودى مناطق صحرايى سوريه و (م . 356 ميلادى ) و مكاريوس (م . 390 ميلادى ) بودند كه سخت ترين گونه زهد را انتخاب كردند. پاكوميوس (م . 346 ميلادى ) ياران و شاگردانى گرد آورد و نه صومعه بنا كرد كه در هر يك از آنها صد راهب به عبادت مشغول بودند. وى نخستين كسى بود كه براى سازماندهى زندگى رهبانى گروهى ، آيين نامه اى تنظيم كرد.
در مقابل آنچه گذشت ، برخى از پدران كليسايى معنا و مفهوم ديگرى براى رهبانيت مطرح كردند. آنان به فساد جامعه بشرى معتقد نبودند و ترك آن را لازم نمى ديدند. اين افراد مشغله زيادى داشتند و فعالانه در بحث و جدلهاى الهيات و مسائل سياسى عصر خود شركت مى كردند. با اين وصف ، همه آنان هر چندى يك بار براى دعا و تفكر به صحرا مى رفتند، همراه اين احساس كه با چنين عملى مى توان اشتغالات را مهار كرد و به ياد آورد كه هدف زندگى پيروى كامل از تعاليم انجيل است .
باسيل قانونى را براى راهبان وضع كرد كه هنوز هم كليساهاى شرقى از آن پيروى مى كنند. سپس ديرهاى باسيلى در همه مناطق بيابانى سوريه ، جزيره العرب و مناطق كم جمعيت آناتولى ويونان تاءسيس شد و راهبان به پند دادن و ارشاد شهروندانى كه به زيارت ايشان مى آمدند مى پرداختند و از مسافرانى كه در بيابان راه گم كرده يا براى فرار از ظلم و ستم و مشكلات به آنجا آمده بودند، پناهگاه و امكانات استراحت و آرامش آنان را فراهم مى كردند.
20 اصلاح مذهبى
آفتهايى نيز زندگى كليساى كاتوليك را در قرون ميانه به پرتگاه نابودى كشاند كه شايد زشت ترين و ناهنجارترين آنها سايمونى ( simony ) باشد كه عبارت بود از فروش منصبهاى روحانى و امتيازات كليسايى . علاوه بر اين ، پاپها، اسقفان و كشيشان تقريبا تمام نقشهاى مهم كليسايى را در انحصار خود داشتند و نقش قابل توجهى براى عامه مردم قائل نمى شدند وآنان را در امور دين و ايمان در نادانى باقى مى گذاشتند.
البته اقداماتى اصلاحى نيز در كليساى قرون ميانه پديد آمد. برخى از اين اقدامات در عين پذيرفتن اقتدا پاپها، اصلاح مفاسدى را كه چهره كليسا را زشت كرده بود، در نظر داشت . برخى ديگر كليساى كاتوليك را نمى پذيرفت و براى پيگيرى يك زندگى مسيحى بهتر و همراه پرهيزكارى بيشتر تلاش مى كرد. از اين رو، در ميان اين گروه برخى اوقات افكار و عقايدى پديد مى آمد كه با ايمان سنتى كليساها هماهنگ نبود و موجب تكفير آنان مى شد. كليسا و دولت دست به دست هم دادند و براى زدودن آن بدعتها، با شيوه هاى غالبا بسيار قساوت آميزى با آنها جنگيدند.
1 - 20. شورشهاى قديمتر
مشهورترين شورشها بر ضد فساد كليسا عبارت بود از: نهضت بوگوميلها (در بالكان از قرن دهم تا دوازدهم ميلادى )، البيجيها (در جنوب فرانسه در قرنهاى دوازدهم و سيزدهم ميلادى )، ولديها(در شمال ايتاليا از قرن دوازدهم تا عصر ما)، وايكليف (در انگلستان ، در قرن چهاردهم ميلادى ) و هوس (در بوهيميا، در قرن پانزدهم ميلادى ). در سال 1232، دادگاهها تفتيش عقايد براى رسيدگى به بدعتها تاءسيس شد و كسانى كه به نظر گردانندگان آن دادگاهها گمراه بودند، اگر حاضر به توبه نبودند، به اعدام محكوم مى شدند.
2 - 20. مارتين لوتر
در حالى كه بسيارى از كارگزاران كليسا مردم را به اصلاح دين فرا مى خواندند، جريان بخشش نامه غوغايى بر انگيخت و شكاف در كليساى غربى را قطعى كرد. قضيه از اين قرار بود كه تنى چند از واعظان پرشور، مناطق مختلف اروپا را زير پا گذاشتند و در همه جا اعلام كردند كه هر مؤ منى مى تواند با پرداخت مقدارى پول به كليسا خو را از مجازات بازخريد كند و نجات دهد. در اين هنگام مارتين لوتر (م . 1546) قيام كرد و در سال 1517 اعلاميه اى مشتمل بر 95 ماده انتشار داد كه در آنها با كاتوليكها مخالفت كرده بود. برخى از اين موارد عبارتند از:
- نجات فقط از راه ايمان به دست مى آيد؛
- كتاب مقدس تنها منبع ايمان مسيحى است ؛
- نبايد معتقد بود عشاى ربانى قربانى است ؛
- رهبانيت و نذر كردن براى آن باطل است ؛
- افراد غير روحانى بايد نقش مهمترى در مراسم عبادى و رهبرى دينى داشته باشند؛
- كليساهاى محلى بايد از كليساى رم مستقل شوند؛
- برخى اعمال كاتوليكى ، مانند حج ، روزه و اعتراف به گناه بايد ترك شود؛
- بايد با كارهاى غير قانونى ، مانند فروش بخشش نامه ها و مناصب روحانى برخورد شود لوتر در صدد بود كليسا را طبق تعاليم اصلى كتاب مقدس ‍ اصلاح كند (و به همين دليل ، نهضت وى اصلاح انجيلى ناميده شد). وى همچنين مى گفت بايد به ايمان جامعه مسيحيان نخستين باز گرديم . لوتر فرمانروايان آلمان را تشويق مى كرد كه سلطه پاپ را مردود شمارند و مردم را به پذيرش اصلاح انجيلى او مجبور كنند. اكنون كليساى انجيلى اصلاح شده در كشورهاى اروپاى شمال (آلمان ، نروژ، سوئد، دانمارك و فنلاند ) گسترش يافته است .
3 - 20. مصلحان ديگر
ديرى نپاييد كه با پديد آمدن اختلاف ميان پيروان لوتر در برخى امور مربوط به ايمان و چند دستگى آنان ، حركت اصلاح از هم پاشيد و برخى از ايشان كليساهاى ويژه اى تاءسيس كردند. زوينگلى (zwingli) (م . 1531 ) رهبرى اصلاح دين در سويس را بر عهده گرفت و در مساءله حضور مسيح در عشاى ربانى از لوتر جدا شد. همچنين ژان كالون (calvin) (م . 1564) كه يكى از برجسته ترين مصلحان بود، مفهوم روحانيت را مردود دانست و انديشه انتخاب پيشين در رستگارى را به مسيحيت وارد كرد. بيشترين تاءثير وى در سويس ، هلند، فرانسه و اسكاتلند بود.
آناباتيستها يعنى طرفداران تجديد تعميد، نهضت واحدى ايجاد نكرده بودند، بلكه چند گرايش پروتستان كه تعميد كودكان را نمى پذيرفتند و تاءكيد بر آن داشتند كه فرد بايد از روى بينش عيسى را به عنوان منجى بپذيرد، به اين نام خوانده شدند. اين گروهها بر پرهيزگارى باطنى ، عمل روح القدس ‍ در فرد مسيحى ، ساده زيستن ، مسالمت جويى ، نفى خشونت و ابطال سلطه كليسايى و كشورى اهتمام داشتند. كليساهايى كه از اين موج فكرى و عقيدتى پديد آمده اند، عبارتند از: كويكرها، موراويها، منونيها و تعميديها كويكرها را دوستان ( Feiends ) يا انجمن دينى دوستان نيز مى نامند.