سوال : چه كسي از طرف خداوند متعال حق ولايت و سرپرستي بر ديگران را دارد ؟ ولايت كساني را كه از طرف خداوند متعال داراي ولايت هستند را ذكر كنيد ؟

1: ولايت نبي مكرم اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام

2: ولایت فقیه،

3: ولایت عدول مومنین،

4: ولایت مردم عادی

5: ولایت پدر و جد بر فرزندان.

ما در مرحله اول دلايلي  كه اصل ولايت اين افراد را ثابت مي كنند ذكر مي كنيم بعد در مرحله دوم  شرايطي كه براي هر كدام از اين ولايتها  لازم را ذكر مي كنيم و در مرحله  سوم ميزان و شمول و دايره هر ولايت را ذكر خواهيم كرد انشاالله .

تذكر :

مقدمه :

تخصص : يعني اينكه فردي از تحت موضوع  حكم عام حقيقتا و تكوينا از اساس بدون احتياج به مؤنه زايد خارج بوده و حكم عام شامل آن فرد نشود مانند خروج جاهل از موضوع حكم اكرم العلما  و مانند خروج عالم به احكام شرعيه  از موضوع ادله تعبد به امارات و اصل عمليه كه خروج اينها به نحو تخصص است .

تخصيص : عبارت است از این که حکم بعضی از افرادِ موضوعِ عام برداشته شود. زمانی تخصیص صورت می پذیرد که موضوع دلیلی، عام باشد و دلیل دیگر دایره ی آن را مضیق سازد.  مثل این که دلیلی بگوید، همه ی دانشمندان را احترام کن و دلیل دیگری بگوید، دانشمندان فاسق را احترام نکن؛ این دلیل دوم مخصّص دلیل اول خواهد بود

آنچه در اینجا توجه به آن لازم است ، این است که پیام محوری اصل مزبور ، این می باشد که هیچ کس ، حق دخالت در شان و امر دیگری و سرپرستی او را ندارد ؛ چرا که مدار این اصل ، همانا امر مردم و شان و کار مربوط به آنان است و هیچ دلیلی ، اعم از اصل یا اماره ، کافل موضوع خود نیست و پیش از استدلال به هر دلیل ، خواه ناظر به حکم ظاهری و دستور در موضوع مشکوک باشد و خواه ناظر به حکم واقعی و دستور در مورد شک ، باید موضوع و مصداق آن دلیل را احراز کرد . بنابراین ، پیش از استدلال به اصل  

« عدم ولایت » در هر موردی ، باید احراز شود که آیا شان و کار و امر مورد استدلال ، از مصادیق « امرالناس » است یا نه ؛ زیرا با یقین به اینکه شان مزبور ، از مصادیق « امرالله » است نه « امرالناس » ، یا با شک در اینکه شان یادشده ، از مصادیق « امرالله » است یا « امرالناس » ، نمی توان به اصل

« عدم ولایت » تمسک کرد ؛ چه اینکه خروج « امرالله » از اصل مزبور ، از قبیل « تخصص » است نه « تخصیص  مثلا ولایت معصوم ( علیه السلام ) بر انفال ، خمس ، زکات ، و ... ، از سنخ تخصیص نیست ؛ زیرا اموال یادشده ، نه از قبیل اموال شخصی اند و نه از سنخ اموال ملی و عمومی ؛ بلکه از قبیل اموال دولت اسلامی و حکومت دینی است که تحت مالکیت هیچ فرد یا گروهی قرار ندارد . بنابراین ، ولایت فقیه عادل بر آنها ، از قبیل ولایت بر امرالناس  نخواهد بود تا به نحو تخصیص از اصل معهود خارج شده باشد

گذشته از اصل عدم ولایت شخصی بر شخص دیگر ، اصل دیگری نیز درمسائل حقوقی مطرح است که ناظر به عدم جواز تصرف در حقوق دیگران است ؛ خواه به عنوان ولایت باشد و خواه به عنوان دیگر . جواز تصرف فقیه عادل در اموال و حقوق غائبان و قاصران ، اگر از سنخ ولایت باشد ، گذشته ازتصحیح خروج از اصل قبلی ، زمینه خروج از اصل فعلی را نیز تامین می نماید ؛ زیرا تصرف مزبور ، هر چند از قبیل حسبه باشد و نه ولایت ، مجوز تصرف در آن اموال و حقوق خواهد بود . و تنبه به این مطلب ، برای آن است که اولا جریان صرف جواز تصرف در مال دیگری ، از مساله ولایت جداست و ثانیا جواز تصرف مزبور ، هر چند تخصص اصل عدم ولایت نیست ، لیکن مخصص اصل. عدم جواز تصرف در اموال و حقوق اغیار خواهد بود